کد مطلب:210789 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:134

دفعه 01
سید بن طاوس از ربیع حاجب المنصور روایت می كند كه گفت در ایام حج منصور به مدینه رفت و شبی نزدیك صبح مرا احضار كرد



[ صفحه 277]



كه جعفر بن محمد را بیاور رفتم آن حضرت را آوردم و پس از مذاكرات مفصل و ادعای فتنه انگیزی منصور و انكار حضرت صادق او را محترما به منزل مراجعت دادم.

منصور سه سفر به مكه رفت یكی در سال 140 و سال 144 و سال 147 و پس از شهادت حضرت صادق علیه السلام نیز دو سفر به مكه رفت سال 152 و سال 158.

به اتفاق مورخین روزی ربیع حاجب را احضار كرد گفت فوری ابوعبدالله را حاضر كن او رفت امام را آورد منصور گفت لم آفتك تا به كی فتنه برمی انگیزی و خون مسلمانان می ریزی حضرت صادق علیه السلام فرمود به خدا سوگند من هیچ فتنه نكرده ام و داعیه ی این كار ندارم اگر به تو خبری رسیده دروغ گفته اند منصور پس از لحظه ای تأمل گفت تو راستگوئی امام را پهلوی خود نشانید و گفت چه كسانی این سخنان گفته اند و سعایت كرده اند همان وقت سعایت كنندگان را حاضر كرد بازجوئی نمود باز هم با وقاحت تمام گفتند آری این سخنان كه گفتم از جعفر بن محمد شنیدم امام فرمود سوگند یاد كن چون قسم خورد همان جا به درد قولنج مبتلا شد و در حضور منصور به زمین افتاد و مرد - منصور گفت جسد او را بیرون بكشید.

ربیع گفت چون امام صادق علیه السلام را بر مجلس منصور آوردم دیدم سخنی بر لبش می راند و خشم منصور فرومی نشیند تا آنجا كه امام را پهلوی خود بنشاند و تفقد كرد وقتی امام از قصر بیرون می رفت عرض كردم به غایت از تو خشمناك بود و چون تو آمدی و دعائی می خواندی خشمش فرونشست آن دعا را به من تعلیم فرما.

فرمود یا عدتی عند شدتی و یا عونی عند كربتی احرسنی بعینك التی لا ینام و اكفنی بركنك الذی لا یرام.

ربیع گوید این دعا را گرفتم و در هر شدتی پیش می آمد می خواندم فرج می یافتم [1] .

منصور خواهی نخواهی تحت تأثیر عوامل مغرضین و اطرافیان بدخواه واقع شد و امام جعفر صادق علیه السلام را پس از چندین بار احضار شبانه و اذیت و آزار مسموم گردانید.

مكتب علم و دانش حضرت امام جعفر صادق علیه السلام روزافزون توسعه یافت و شاگردانی مانند هشام و جابر و ابوحنیفه داشت همه جا صیت علم و دانش او طنین انداز بود ابوجعفر منصور دوانیقی كه در آغاز دولت بنی عباس بود بیم داشت مبادا با این ضعف دولت مردم خلافت را از



[ صفحه 278]



بنی عباس به بنی هاشم انتقال دهند و در مقام محو امام ششم برآمدند و چندین بار برای قتل او را احضار كردند.


[1] حبيب السير ص 308 ج 1.